جدول جو
جدول جو

معنی پی تیاس - جستجوی لغت در جدول جو

پی تیاس
دوست دامن و این دو فیلسوف از پیروان طریقۀ فیثاغورس بودند، وقتی جبار سرقوسه، دنیس جوان بکشتن پی تیاس فرمان داد و پی تیاس درخواست که او را زمان دهند تابموطن خود رود و کارهای بازماندگان خویش را سامان دهد و دوست وی دامن ملتزم گردید بجای وی در بند ماندتا اگر پی تیاس در موعد مقرر بازنگشت بجای او کشته شود، دنیس این تمنی بپذیرفت و پی تیاس برفت در ساعت معهود آنگاه که دامن را بجای پی تیاس کشتن میخواستند پی تیاس از راه برسید و دنیس را از مشاهدۀ این حد از صداقت رقت آمد و فرمان خویش نقض کرد و از آنان درخواست تا در این دوستی ذات البین او را نیز بعنوان ثالثی بپذیرند لکن آن دو از قبول این تقاضا سر باز زدند
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بی قیاس
تصویر بی قیاس
بی اندازه، بی شمار، بی کران
فرهنگ فارسی عمید
(اَ قَ)
که اثر پای شناسد. ایزشناس. قائف. (منتهی الارب). که ردّ پای تواند یافت. که ایز تواند بردارد
لغت نامه دهخدا
دیزی کوچک، دیزی، تیره (در تداول مردم قزوین)، آبگوشت
پیچّی، (در تداول مردم قزوین)، لقمه، پیته
لغت نامه دهخدا
نام زنی غیبگوی در معبد دلف، رجوع به پی تیا و ایران باستان ج 1 ص 272 و 665 و 667 و 749 و 781 و ج 2 ص 1214 و 1226 و 1227 شود)
لغت نامه دهخدا
نام نهری است در سوئد که از کوه کولن سرچشمه گیرد و بطرف جنوب شرقی جاری شود و بوتینا را بشکافد و پس از طی 350هزار گز در نزدیکی قصبه ای بهمین اسم داخل خلیج بوتینا گردد، (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
نام بزرگترین نهر جزیره قبرس است، این نهر از کوه ترودس واقع در وسط جزیره سرچشمه گرفته ابتدا به طرف شمال غربی روان شود و از میان شهر لفکوشه بگذرد آنگاه بطرف مشرق متمایل گردد و در اثناء راه چند رشته رود از جانب راست بدان پیوندد و پس از طی مسافتی حدود صدهزار گز در ساحل شرقی جزیره و طرف شمالی ماگسه وارد دریا شود، (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
نام مردی از مردم لیدیه، پسر آتیس، (ایران باستان ج 1 صص 716 - 721 و ج 3 ص 2020)
لغت نامه دهخدا
مرکّب از: بی + قیاس، بی حساب، بی شمار، (آنندراج)، خارج از حد و اندازه، بی پایان، بی انتها، غیرقابل بیان و تفسیر، (ناظم الاطباء) :
بگذرانیدی سپاه از روی دریا بی قیاس
ژرف دریا باشد اندر جنب آن هر یک قلیل،
فرخی،
ای بی قیاس و دولت تو چون تو بی قیاس
ای بی نظیر و همت تو چون تو بی نظیر،
منوچهری،
اسکندر عظیم بشکوهید از آن لشکر و فیلان بی قیاس، (اسکندرنامه نسخۀ خطی نفیسی)،
دو کف کافی او والدین مکرمتند
از این و آن کرم و جود بی قیاس ولد،
سوزنی،
چو شه دید کان لشکر بی قیاس،
نظامی،
نوازشگریها رود بی قیاس،
نظامی،
بمصر رسید با لشکرهای بی قیاس و اموال و تجملات بی نهایت، (جهانگشای جوینی)، و ضرب بی محابا زدی و زجر بی قیاس نمودی، (گلستان)، سپاه دشمن بی قیاس بود و اینان اندک، (گلستان)، کسی گفت فلان نعمتی دارد بی قیاس، (گلستان)، کاروانی در زمین یونان بزدند و نعمت بی قیاس ببردند، (گلستان)، تا بوقت فرصت وزیر و هر دو پسرانش را بکشت و نعمتی بی قیاس برداشت، (گلستان)، اموالی بی حد و نعمت بی قیاس حاصل کرد، (المضاف الی بدایع الازمان ص 39)،
- سپاس بی قیاس، بی حد و حصر، (یادداشت مؤلف) : و سپاس بی قیاس خداوندی را سزاست که ...
، غیرقابل دخول بودن:
ای باغ ارم به بی کلیدی
فردوس فلک به ناپدیدی،
نظامی،
رجوع به کلید شود
لغت نامه دهخدا
پی تی، یونانیان کاهنۀ آپولو را در دلفی پی تیا می خواندند، کاهنۀ مزبور نخست از دوشیزگان انتخاب میشد ولی چندی بعد او را از میان زنان پنجاه ساله برگزیدند، پی تیا را مخصوصاً از میان زنان فقیر و بی اطلاع و گم نام دلفی انتخاب می کردند و همیشه عقیدۀ خدایان در باب هرامری بواسطۀ او استفسار میشد بدین طریق که پی تیا نزدیک گودالی که از آن دود کندر و عطریات متصاعد بود میایستاد و برگ غار در دهان میجوید، سپس در وی اضطراب و هیجانی که به گمان یونانیان ناشی از توجه خدایان بود پدید می آمد و کلماتی ادا میکرد که کهنه ثبت میکردند و آن کلمات را از جانب خدایان پنداشته کار می بستند، (ترجمه تمدن قدیم فوستل دکولانژ صص 467 - 468)
لغت نامه دهخدا
یکی از منجمان و سیاحان قدیم در قرن چهارم قبل از میلاد که در شهر مارسلیا میزیسته است، هموطنانش وی را مأمور بسیاحت جهان شمالی کردند، وی پس از دور زدن اسپانیول وارد دریای مانش گردید و تا جزیره توله رفت، تواریخ قدیمه سیاحت دیگری نیز بدو نسبت دهند، شاید این بار بدریای بالتیک هم رفته باشد و کتابی درباره اقیانوس اطلس نگاشته، مناسبت مد و جزر را با قمر کشف کرده و عدم تصادف و تطابق کامل ستارۀ قطبی را با نقطۀ حقیقی قطب بیان کرده و طول و عرض مارسلیا را تعیین نموده است، فقراتی از آثارش را پیدا و طبع و نشر کرده اند، (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لا تیاس
تصویر لا تیاس
نومید مشو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی شناس
تصویر پی شناس
آنکه اثر پای را شناسد کسی که رد پای را تواند یافت قائف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی قیاس
تصویر بی قیاس
بی حساب، بیشمار
فرهنگ لغت هوشیار
بی اندازه، بی حد، بی شمار، بیمر
متضاد: معدود
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ردشناس، ردگیر، قائف
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پابرهنه
فرهنگ گویش مازندرانی
پای برهنه
فرهنگ گویش مازندرانی
گوشه کنج زاویه
فرهنگ گویش مازندرانی
درپوش یا درزگیر پارچه ای، پیوسته، پیاپی، پشت هم
فرهنگ گویش مازندرانی
پشت سر، پس عقب
فرهنگ گویش مازندرانی